کم و بیش می گذرانیم...گه گداری چاله ای هست و گه گداری کوهی و گاهی هم پلی....با هم در چاله می افتیم و از چاله در میآییم و از کوه بالا می رویم و شاد از روی پل رد می شویم...این است زندگی این روزها....
از وقتی اینجا اومدم راجع به اینجا ننوشتم....شاید خودم هنوز در حال تحلیل و انالیز اینجا هستم.....تفاوتها زیاده،خیلی هم زیاد....و خیلی هم به چشم میاد.....اینجا پر از آدمهاییست از ملل مختلف...از آسیایی بگیر تا آفریقایی و اروپایی و گاهی کشورهایی که حتی اسمشونم به گوشت نخورده!همه جور آدمی اینجا پیدا می شه.....اما همه ی این آدمها اینجا سعی می کنن از یک سری قوانین پیروی کنن که وقتی توی قوانین دقیق می شی می بینی که 99.99% به نفع حقوق شهروندی و انسان و انسانیته!
اولین چیزهایی که اینجا آدم متفاوت حس می کنه یکی اینه که ملت از پلیس ترسن!دوم اینکه برای هر چیزی توی صف می استن!کاری که تو ایران انگار واسه یه سری ها(حتی اونا که دبدبه و کبکبه روشنفکری دارن)سخت به نظر می رسید!اینجا همیشه یه خط هست که تو پشتش وایمیسی و نفر جلوییت مثلا پولش رو حساب می کنه یا درخواستش رو می گه و اگه تو از یه حدی به اون آدم نزدیک تر باشی نوعی بی ادبی به حساب میاد و انگار که دنبالت کردن و عجله داری!همه جا می دونی که بالاخره نوبتت می شه و یهو صف تبدیل به حمله ی ناگهانی نمی شه!
هر جا که می ری مسئولین تمام مدت لبخند می زنن و با روی باز مشکلاتت رو حل می کنن و به هیچ عنوان اجازه نمی دن که استرس خاصی توی دلت ایجاد بشه به خاطر مشکلی که داری....باهاشون تلفن که حرف می زنی هزار بارم بگی نفهمیدم جملت رو بازم با روی باز واست تکرار می کنن،چون می فهمن و درک می کنن که ممکنه انگلیسیت خوب نباشه.....
همه جا آروم و با طمانینه راه می رن،اگر بر حسب اتفاق کسی به کسی تنه به زنه هر دو طرف برمی گردن و با یک لبخند و معذرت خواهی راهشون رو ادامه می دن و هوچی گری نمی کنن و دعوا راه نمی اندازن!
تصادفاشون جالبه!تصادف که می شه تا وقتی پلیس بیاد وایمیسن با هم گپ می زنن و با هم دیگه آشنا می شن!چون می دونن که پول بیمه ای که دادن خسارتشون رو پرداخت می کنه و ماشین هم سرمایه ی زندگیشون نیست که به خاطر یه خراش روش از قیمتش بیفته و طرف به خاک سیاه بشینه!
اینجا از بچگی به بچه ها همه چی یاد می دن...بچه ها اجازه دارن حس کنجکاویشون رو تخلیه کنن....هیچ بچه ای رو نمی بینی که در حال عربده کشیدن و گریه های جانسوز باشه!واقعا من تا حالا ندیدم اینجا!چند روز پیش که موزه رفته بودیم اوج تفاوت رو احساس کردم!موزه ی حیات وحش تهران رو نمی دونم رفتین یا نه،یه سری حیوون پشت شیشه گذاشتن که تو اگه به شیشه هم دست بزنی 100 نفر بهت می گن دست نزن،نکن بچه،بیا عقب.....اما اینجا موزه ی حیات وحش پر از بازی های مختلف کامپیوتری بود که برای آموزش دادن به بچه ها اونجا گذاشته بودن،بعضی جاها هم که آدم واقعا دلش می خواست پوست حیوون رو لمس کنه واسه این حس کنجکاوی قسمتی از پوست یا ناخن حیوون رو گذاشته بودن که هر کس می خواد لمسش کنه و بچه ها خوشحال بازی می کردن و یاد می گرفتن و حتی یه قسمت آشپزخونه داشت که می تونستن واسه حیوونا مثلا غذا درست کنن!من به این سنم عاشق همه ی این بازی ها شدم و حتی با همسرم نشستیم و پازل خرس درست کردیم و شاد شدیم!بعد اونوقت یادم میاد تو ایران همش پدر مادرا دارن بچه هاشون رو دعوا می کنن!یادم میاد رفته بودیم یه جا پیک نیک،یه بچه ای شیطنت می کرد:مامانش گوشش رو گرفت و گفت بابات بیاد می دم کاسه ی سرت رو بشکونه!!!!حالا این وضع حرف زدن رو مقایسه کنید با رفتار با بچه ها تو اینجا!!!!
حالا بگم از توالت عمومی های اینجا که واقعا گفتن داره!!!واقعا تفاوت داره!!اولا که اینجا همه جا توالت ها بدون شلنگه،ملت از دستمال واسه تمیز کردن خودشون استفاده می کنن(ندید بدید بازی رو:دی)،بعد هم یک توالت بزرگتر همیشه هست واسه معلولین که با ویلچیر می رن تو دسشویی،همیشه یه سکوی تاشو هست برای مادرهایی که می خوان بچه شونو عوض کنن!تمام چراغ ها و شیر آبها و خشک کن ها طوری طراحی شده که مواقعی که استفاده نمی شن خاموش هستن و یا کار نمی کنن تا در مصرف انرژی صرفه جویی بشه،نوعی کاغذ شبیه کاغذ روزنامه به عنوان دستمالی که باهاش بشه دست و صورت رو خشک کرد استفاده می شه(تو ایران اگر احیانا توالت عمومی پیدامی شد باید در نهایت با روسری یا مانتو یا اگه خوش شانس بودی با دستمال کاغذی دست و صورتت رو خشک می کردی!) همش هم دارن این دسشوییارو می سابن و تمییز می کنن و هیچ وقت نمی شه که بری و مثلا دستمال نباشه،مگه دیگه خیلی شلوغ باشه اون ناحیه!(فقط تو روز کانادا این اتفاق افتاد).
دیگه بگم از کمپینگ!کمپینگم اینجا مدل خاص خودش رو داره!اینجا هر جایی نمی تونی کمپ بزنی!جاهای مخصوص داره!یه سری جارو خودشون تعیین کردن یه پول کمی می گیرین و اجازه می دن بری اونجا چادر بزنی،بعضی جاها امکانات داره و بعضی جاها نداره و این پولی که می گیرن درواقع واسه نظافت و نگهداری از امکاناتش هست.اینجوریه که همه جا تمیز می مونه!!!مثل جنگل مثلا عباس آباد ما به زباله دونی تبدیل نمی شه!چون پولی که می گیرن واسه جمع آوری آشغالا هم هست!خلاصه بعضی وقتا حس می کنی ای بابا!اینا همه جا از آدم پول می گیرن!اما می بینی که بیشتر جاها به نفع همست!حالا تو ایران لازم نیست از کسی پول بگیرن چون پول نفت هست منتها کسی واسش مهم نیست!حتی مردم هم واسشون مهم نیست که کشورشون بشه یه آشغال دونی!
اینجا با اینکه ما زن و شوهریم روزای اول ماشین پلیس که می دیدیم به عادت همیشه دست هم رو ول می کردیم!!!گذشت چند وقتی تا عادت کنیم به اینکه پلیس دوست ماست.......هرچند اینجا هم ضد رفتار خشونت آمیز پلیس خیلی تظاهرات می کنن...لااقلش اینه که اجازه اعتراض دارن!
از دانشگاه بگم که درسته خیلی پول می گیره اما کلی امکانات داره،استخر،باشگاه بدنسازی،زمین های مختلف ورزشی،کلاسهای ورزشی مجانی و یا گاهی با هزینه ی پایین،سالن غذاخوری تمیز و مدرن،کتابخونش که دیگه حرف نداره!کتابخونه 6 طبقست!ما بیشتر از طبقه ی 6 استفاده می کنیم،چون یه سالن مطالعه اونجا داره که درش رمز داره و این رمز رو فقط به دانشجوهای فوق لیسانس یا دکترا می دن و در واقع سکوت کامل هست اونجا و مبل و میز و صندلی راحتی داره و کفش هم موکته،بعضی وقتا خسته می شیم همونجا ولو می شیم می خوابیم!پایین کتابخونه هم کافی شاپ داره و هر وقت گرسنه شیم می دوییم یه چیز می خریم،این طبقه 6 دور تا دورش یه سری اتاق بازم مخصوص دانشجوهای فوق لیسانس و دکترا داره که بهش می گن"اتاق بحث" یعنی کسایی که می خوان گروهی درس بخونن می رن اتاق می گیرن که تخته و ماژیک داره و یه میز گروهی و می تونن اونجا حرف بزنن و گروهی درس بخونن،امکانات مشابه واسه دانشجوهای لیسانس تو طبقه ی 5 هست.
کلی امکانات دیگه مثل دستگاههای پرینت و اسکن و کپی هست!مثل ایران نیست که یه ساعت وایسی تو صف کپی یا پرینت تازه یهو دستگاه خراب شه!اینجا کارت دانشجوییت رو می ذاری تو یه دستگاه و بعد پول رو می ذاری و شارجش می کنی،بعد می ذاریش تو دستگاه پرینت یا کپی و باهاش پرینت می گیری!خودت همه کار خودت رو انجام می دی!
خلاصه اینجا امکانات خیلی زیاده.........تفاوت خیلی فاحش و زیاده!من یادم میاد تو دانشگاهمون یه مدت از این دستگاها گذاشته بودن که پول می دادی قهوه می داد و شیر کاکائو،بعد چون دختر پسرا دورش جمع می شدن جمعش کردن!!!به همین راحتی زدن تو سر تکنولوژی!!!من می تونم از هر نقطه ی اینجا بگم که یه امکاناتی در اختیار همه گذاشته!یعنی قشنگ طرف فکر کرده که خب مثلا یه دسشویی به چه چیزهایی نیاز داره؟!همون رو طراحی کرده و در اختیار مردم گذاشته!تو ایران به زور طراحی می کنن و اگه یه بنده خدایی هم طراحی کنه عمرا نمی ذارن کاری از پیش ببره!!یا مدتها طول می کشه تا بتونه کاری انجام بده........یعنی واقعا اجازه ی راحت زندگی کردن به مردم دادن اینقدر کار سخت و طاقت فرساییه؟!
واقعا از اینجا راضیم و با اینکه دلم خیلی برای مملکتم می سوزه اما دوست ندارم برگردم اونجا و خیلیهای دیگه هم مثل من فکر می کنن و خیلی هم هستن که برعکس فکر می کنن.........به هر حال اوایل که اینجا بودیم گاهی این همه تفاوت اشکمون رو در می آورد:(نمی تونستیم باور کنیم ما و پدر و مادرامون این همه سال از این امکانات ساده و اولیه محروم بودیم و اون سر دنیا آدمهایی بودن که مثل ما آدم بودن و خیلی از این امکانات انقدر واسشون عادیه که اصلا دیگه به چشمشون نمی رسه.....این می شه که الان تو مملکت من مردم تو صف نون و گوشت وایمیسن و اینجا ملت صفهای 2 3 کیلومتری می بندن که محصول جدید اپل رو که قراره واسه اولین بار رونمایی بشه ببینن!!!
اینه که اسممون می شه کشور عقب مونده و فکرم می کنیم چه آپولویی هوا کردیم اگه یه کار کوچیکی اونجا انجام بشه و چیز جدیدی طراحی بشه!به قول دوستان چیزایی که واسه ماها تو ایران آرزوئه واسه اینا خاطرست!!!!
پ.ن: حالا باز یه عده میان می گن ایران عوضش 2500 سال تمدن داره!!!باشه قبول!اما می شه یه چشمه از تاثیر این تمدن رو تو زندگی مردم الان رونمایی کنی؟!!
پ.ن: این یه سری از تفاوتا بود....بازم می نویسم بعدا...